از دور به ساحتت ارادت دارند
محرم نشده قصد زیارت دارند
حیرانم از این نیامدن آقا جان
اینجا به نبودن تو عادت دارند
باری به هر حالی
که حالی باشد و
باری به هر سویی
کز آنسو باد می آید
بی بار و بر،
حال و هوای حالمان ابری
بنشسته بر پرچینِ پر خاشاکِ باغِ آرزومان
برفِ دلتنگی
ما چشم ها را بسته ایم اما
باری به دوشِ ماست
تنهایی
لعنت به هر آنچه آشنا و فامیل
توجان ندهی نسیه به هر عزرائیل
دست از سرِ من بکش، نمی دانی تو؟
این کرکره ی کشیده یعنی، تعطیل
92/2/16
از کارِ نکرده ات پشیمانی تو
هر لحظه به کارِ خویش می مانی تو
زین راه که می روی به دریا نرسی
از بس که کج و خلافِ جریانی تو
گیرم که به تیزی و بُزی، بازی تو
هم ساده و هم بلند پروازی تو
هرچند نود دقیقه بازیست ولی
در وقتِ اضافه باز می بازی تو
من دست نهاده ام که یعنی خاموش
این پارتیشن مدرن هم، دارد گوش
زیرابِ من و تو را همو خواهد زد
آن آدمِ کر که در خفا دارد گوش
از بحرِ طویل و مثنوی بیزارم
کی حوصله ی زیاده گویی دارم
گر مصرع کوتهی، بنامندش شعر
صد دفتر شعر از میان بردارم
هرچند به چشم ما خجالت بار است
دیوار کجی که کوچه را پیچانده
یک بوته ی یاس در دلش پنهان است
زان روست که استوار و برجا مانده
این دغدغه های زندگی، بازی نیست
پروازِ بلند، کار هر بازی نیست
گیرم که مواجبی نمی گیری تو
هرخدمتِ رایگان که سربازی نیست
شیشه های شکسته
و خانه هایی،
که سرپناه توله های سگِ ولگرد
دهکده ای که دیگر
آدم هایش را به یاد ندارد
۹۱/۱۱/۷
به :
شهید مجید امیری
که در شب تولد ۲۱ سالگی اش رفت تا یک تن و نیم مواد مخدری که روی همه کیسه های آن نوشته بود مقصد : تهران
هرگز به مقصد نرسد.
http://news.police.ir/NCMS/FullStory/?Id=243842
قلب من
حجم آتشی ست
در سرم قیامتی ست
داغ تازه ای دوباره بر دلم
ای وطن نگاه کن
باز یک شهید تازه آمده
ای وطن چه با سعادتی تو
کاینچنین هنوز
هر زمان شهید تازه می رسد ز راه
هان]
ای وطن
با تو ام وطن
چیست خون بهای خاک تو
قطره قطره خون
بهای ذره ذره خاک تو
خون بهای خاک تو
هر وجب-شهید
۹۲/۲/۳
باز آمدم آخر به دامانش
شیراز را مست و جوان دیدم
باران فروردین و عطر یاس های خیس
نارنج هایش بوی دنیای دگر می داد
نارنج و سرو و یاس و فروردین طنازش
از من به جز دیوانگی کاری نمی آمد
90/2/5
از عمق تاریک تاریخمان می آیند
با سرهای بریده
و چشمان از حدقه در آمده
زل می زنند به ما
به چشمانی که
عجیب شباهت دارند
به چشمان آقامحمدخانی
که می گویند:
بی تخم و ترکه از دنیا رفته بود
۹۲/۲/۱
من گناه های کرده و نکرده را /
اعتراف می کنم که...
دست من نبود /
چشم، گوش می کنم به حرف تو /
چشم می گذارم و قبول می کنم که /
تا تو بازگشته ای /
به خواب رفته باشم و...
خواب هم عجب حکایتی ست
جمعه ۳۰/۱/۹۲