رقیه تشنه و بی خواب... ای وای
عمو شرمنده و بی تاب... ای وای
کلاس عشق عاشورا شد آغاز
دوباره درس بابا آب... ای وای
کلاه خویش قاضی کرده بودی
دل خود را تو راضی کرده بودی
حساب عشق ما را جمع و تفریق
به قانون ریاضی کرده بودی
م. مزیدی
دل من را اگر راضی کنی باز
وفا چون دوره ی ماضی کنی باز
نداری عاشقی دیوانه چون من
کلاه خویش اگر قاضی کنی باز
م. مزیدی
صدمین شعر:
دوبیتی غم هجر
غم هجر از صفای وصل بهتر
جدایی ابتدای فصل بهتر
چو این حاشیه سازان راس کارند!
همیشه فرع کار از اصل بهتر
م. مزیدی
حال ابری...
به دل دارم تمام درد عالم
ز دست دوستان پیوسته نالم
سراغم آمده بغضی گلوگیر
کمی تا قسمتی ابریست حالم!
م. مزیدی
تقدیم به خاک عزیز وطن:
بسی گلهای پرپر دارد این خاک
به دل سودای دیگر دارد این خاک
هزار اسطوره در خود پروریده
هزار افسانه از بر دارد این خاک
م. مزیدی
شعر اگر لبخندِ کوتاهی نشاند بر لبی
یا به شادی جمع یاران را به روز آرد شبی
بهترین شعر جهان باشد چنین شعری، اگر
از رخِ رنجورِ بیماری فروکاهد تبی
م. مزیدی
برای سوختن آماده ام اما...
خراب و مست جام باده ام اما...
چو لیلی، میل عشاق دگر دارد
چو مجنون، دل به دستش داده ام اما...
***
قدی رعنا چو سرو ناز دارد
دلی عاشق کش و طناز دارد
خمارآلوده چشمان نگارم
نشان از نرگس شیراز دارد
***
معشوق به بر، بساط بزم آماده
دستی رخ یار و دست دیگر باده
امشب به حساب کافرانم بنویس
کافر شده را چکار با سجاده؟
م. مزیدی
در این اوضاعِ عقرب در قمر گم
در این آشفتگیِ حالِ مردم
نگه کن رونق بازار ما را
رکود اندر رکود اندر تورم
م. مزیدی