رقیه تشنه و بی خواب... ای وای
عمو شرمنده و بی تاب... ای وای
کلاس عشق عاشورا شد آغاز
دوباره درس بابا آب... ای وای
از مهر و محبتِ هم آکنده شدیم
از دوریِ هم، چو مرغِ سرکنده شدیم
گفتیم کنار یکدگر می مانیم
رفتیم و ز گرد هم پراکنده شدیم
م. مزیدی
با بغض شبی از این حوالی رفتیم
بی دلبر خویش با چه حالی رفتیم
در یاد کسی نمانده بودیم انگار
از کوچه ی عشق دست خالی رفتیم
م. مزیدی
افتاد ز روی بام ما تشتی که...
تفتیده و خشک و بی ثمر دشتی که...
خوابی که ادامه داشت تا آخر عمر
گشتیم و نبود راه برگشتی که...
م. مزیدی