تن پوشِ سپیدِ برف بر تن کرده
با باد هوای قصه گفتن کرده
بی فایده است، ماندن گنجشکان
وقتی که درخت قصد رفتن کرده
م. مزیدی
با بغضِ شکسته ابرها می بارند
آهسته به روی قبرها می بارند
ماندن دگر آرزوی آدم ها نیست
از کاسه تمام صبرها می بارند