همیشه در حال چیدن ساکم بودم
اول کتاب هایم را می گذاشتم
بعد وسایل ظریف تر
و روی همه آنها
تنهاییم را
جمعه هایی که می رسند از راه
شنبه هایی که باز در راهند
غُصه هایی که اولِ هفته
خنده هایی که آخرِ ماهند
سال هایی که می روند از عمر
عمرهایی که تند و کوتاهند
دلخوشی ها، که عمر می بخشند
دردهایی، که عمر می کاهند
مردمانی که درشبِ غفلت
روز و شب، مردمی که آگاهند
شب کسانی، که محوِ خورشیدند
عده ای روز در پیِ ماهند
چاه هایی، که مَحرَمِ رازند
عاقبت، مردمی که درچاهند