پر رنگ و ریا و حیله و تزویری
خیری ز تو گر به کس رسد، می میری؟
هر جور و جفا به حق مردم کردی
زان دست که داده ای تو پس می گیری
از دور به ساحتت ارادت دارند
محرم نشده قصد زیارت دارند
حیرانم از این نیامدن آقا جان
اینجا به نبودن تو عادت دارند
باری به هر حالی
که حالی باشد و
باری به هر سویی
کز آنسو باد می آید
بی بار و بر،
حال و هوای حالمان ابری
بنشسته بر پرچینِ پر خاشاکِ باغِ آرزومان
برفِ دلتنگی
ما چشم ها را بسته ایم اما
باری به دوشِ ماست
تنهایی
لعنت به هر آنچه آشنا و فامیل
توجان ندهی نسیه به هر عزرائیل
دست از سرِ من بکش، نمی دانی تو؟
این کرکره ی کشیده یعنی، تعطیل
92/2/16
از کارِ نکرده ات پشیمانی تو
هر لحظه به کارِ خویش می مانی تو
زین راه که می روی به دریا نرسی
از بس که کج و خلافِ جریانی تو
گیرم که به تیزی و بُزی، بازی تو
هم ساده و هم بلند پروازی تو
هرچند نود دقیقه بازیست ولی
در وقتِ اضافه باز می بازی تو
من دست نهاده ام که یعنی خاموش
این پارتیشن مدرن هم، دارد گوش
زیرابِ من و تو را همو خواهد زد
آن آدمِ کر که در خفا دارد گوش
از بحرِ طویل و مثنوی بیزارم
کی حوصله ی زیاده گویی دارم
گر مصرع کوتهی، بنامندش شعر
صد دفتر شعر از میان بردارم
هرچند به چشم ما خجالت بار است
دیوار کجی که کوچه را پیچانده
یک بوته ی یاس در دلش پنهان است
زان روست که استوار و برجا مانده
این دغدغه های زندگی، بازی نیست
پروازِ بلند، کار هر بازی نیست
گیرم که مواجبی نمی گیری تو
هرخدمتِ رایگان که سربازی نیست
شیشه های شکسته
و خانه هایی،
که سرپناه توله های سگِ ولگرد
دهکده ای که دیگر
آدم هایش را به یاد ندارد
۹۱/۱۱/۷
به :
شهید مجید امیری
که در شب تولد ۲۱ سالگی اش رفت تا یک تن و نیم مواد مخدری که روی همه کیسه های آن نوشته بود مقصد : تهران
هرگز به مقصد نرسد.
http://news.police.ir/NCMS/FullStory/?Id=243842
قلب من
حجم آتشی ست
در سرم قیامتی ست
داغ تازه ای دوباره بر دلم
ای وطن نگاه کن
باز یک شهید تازه آمده
ای وطن چه با سعادتی تو
کاینچنین هنوز
هر زمان شهید تازه می رسد ز راه
هان]
ای وطن
با تو ام وطن
چیست خون بهای خاک تو
قطره قطره خون
بهای ذره ذره خاک تو
خون بهای خاک تو
هر وجب-شهید
۹۲/۲/۳
باز آمدم آخر به دامانش
شیراز را مست و جوان دیدم
باران فروردین و عطر یاس های خیس
نارنج هایش بوی دنیای دگر می داد
نارنج و سرو و یاس و فروردین طنازش
از من به جز دیوانگی کاری نمی آمد
90/2/5
از عمق تاریک تاریخمان می آیند
با سرهای بریده
و چشمان از حدقه در آمده
زل می زنند به ما
به چشمانی که
عجیب شباهت دارند
به چشمان آقامحمدخانی
که می گویند:
بی تخم و ترکه از دنیا رفته بود
۹۲/۲/۱
من گناه های کرده و نکرده را /
اعتراف می کنم که...
دست من نبود /
چشم، گوش می کنم به حرف تو /
چشم می گذارم و قبول می کنم که /
تا تو بازگشته ای /
به خواب رفته باشم و...
خواب هم عجب حکایتی ست
جمعه ۳۰/۱/۹۲
مه پریرویان شیرازی
دانه های مستِ شهدآلودِ انگورید
بکر و بی آلایشِ تیرِ نگاهی
لطمه ی دستی
چشم ها مخمور و شورانگیز
غنچه ی نشکفته ی لب ها
عسل طعمِ جنون آمیز
در حلاوت، مه پریرویانِ شیرازید
واله و شیدا و بی پروا و کفرآمیز
۹۱/۱۱/۶
بهار نارنج شیراز
میدانید، شاید شعر به تنهایی خیلی باشد یا کم؛ اما هرچه هست یک برش کوچک است بدون هیچ مقدمه و پایانی. هیچ کس فقط با یک شعر همه چیز را نمی فهمد. فقط با یک شعر می شود شعر را فهمید و دیگر هیچ. برخی وقت ها و چه بسا بسیاری وقتها، یک شعر نه تنها هیچ الفتی و ارتباطی با متن اصلی و زمینه کلی ندارد؛ بلکه ممکن است کاملا در تضاد باشد با آن لحظه های پر اندیشه و پر دغدغه که اصل است. اما هرچه باشد شعر از نیستی و بی زمینگی نمی آید. شعر از هیچ پدید نمی آید. شعر ها هم مثل گل ها، علف ها و روییدنی ها بذر دارند. بذری که بسته به نوعشان مدتی کوتاه یا بلند در زمین ذهن کشته شده اند یا باد کشته آنها را و زمین مستعد ذهن آنها را می رویاند. از بذر خار شتر فقط بوته ی خار شتر می روید و هرکس به طَمَعِ رنگ زرد اغواگر به سمت آن دست بر آرد، چیزی جز مشتی خارِ خُشک و خَراشِ آزار دهنده نسیبش نمی شود؛ اما کیست که از عطر بهار نارنج باران خورده ی شیراز آزرده شود؟ بهار نارنج های خیابان ارم در اردیبهشت ماه.
۱۳۹۰/۵/۳۱
نه راحتی و قرار دارم بی تو
نه طاقت انتظار دارم بی تو
نه خدمت لعنتی تمامی دارد
نه حوصله ی فرار دارم بی تو
۹۲/۱/۲۰
مردمان عصر دلتنگی
درختِ پیرکاجِ ذهنهامان
شاخه هایش سست،
برگش زرد
سایه هایش چون تهی دستانمان کوتاه
میوه اش از دانه ی اندیشگی خالی
و درون قلبهامان
چون برون خانه هامان سرد
تمام کارهامان ناتمام و
صبرمان از کاسه ها لبریز
مردمان عصر دلتنگی!
تابستان ۹۱
آنگاه که نیما
آن پیرمرد شمالی
تبر برداشته بود
و کمر شعر را می شکست
هرگز با خود نمی اندیشید که
هیزمی فراهم خواهد ساخت
برای سوزاندن جهان
۹۱/۸/۱۹
سبزها، آبی ها
سهره ها، دسته ی مرغابی ها
و زمینی که پر از رُستن و برخاستن است
ما چرا زین همه پیغام سپید
سرد و افسرده و بی حوصله
یک گوشه
به پیغام کلاغی
که زِ سرشاخه ی خشکی
به سوی سایه ی افسردگیِ ذهن پرید
گوش بسپرده ایم؟
۹۲/۱/۱۵
خطّه ی خورشید
هرگز ندیده ام چنین نستوه و استوار
آنسان که مردمانِ خطّه یِ خورشید بوده اند
چون کوه، سربلند
چون رود پر خروش
چون ماه شب شکن
چون خواب دلنشین
۹۱/۴/۳۰
گنجشک ها همواره مُفت و
در نظر بسیار
چیزی که می آید به چشمِ ما
گران
سنگ است
13/11/91
استکان لرزان
در دستان پدرم
و دندان هایی
که جای خالیشان را
هیچ غذای لذیذی پُر نخواهد ساخت
13/11/91
جاده ها هماره
در انتهای غبارآلود خویش
به شهری می ریزند
که همیشه در آن
طوفان ترافیک است و
امواج مغموم تنهایی
20/11/91
سبزِ پسته ای
لباس فرم جدید فصل
بهار آمده
1/12/91
***
نظامی ها در هر فصل از سال لباس مخصوص آن فصل را می پوشند. و نیروی انتظامی که نیمه ی سرد سال اورکت مشکی می پوشد و نیمه ی گرم سال که از بهار آغاز می شود پیراهن سبز پسته ای.
«هایکو واره»
سیروس نوذری می گوید هایکو نیست. اما شعر کوتاهِ محض هم نمی توان آن را نامید. زیرا دارای ویژگی های خاصی است که آن را با روش های دیگر شعر کوتا متمایز می سازد. «هایکو واره» نامی که دکتر مسعود رستگار فسایی بر اینگونه سبک شعر ایرانی ها می گذارد. آنچه که بر اساس اصول نمی توان آن را هایکو نامید. چرا که از قوائد این سبک ژاپنی شعر پیروی دقیق نمی کند. مبتنی بر اصول ذن نیست. گاهی اصول اولیه ای چون سه سطری بودن و یا ترتیب هجایی 5،7،5 را نیز رعایت نمی کند. تصویری محض از طبیعت، بدون دخالت انسان و عواطف و احساسات او نیست. فصل واژه را رعایت نمی کند. در برخی اوقات اوزان شعر ایرانی را وارد می کند وکلی ساختارشکنی های دیگر. با این حال بسیار تحت تاثیر هایکو است. به گونه ای که فقط هایکوشناس های حرفه ای می دانند این یک هایکو نیست. به برخی ها بر می خورد وقتی با اینگونه اشعار روبرو می شوند. اما چرا ما باید از اصل ذن پیروی کنیم وقتی بدان اعتقادی نداریم. وقتی اصلا ژاپنی نیستیم. وقتی احساس می کنیم نیازی به فصل واژه نیست. وقتی قالب محدود هجاها را دست و پاگیر می بینیم. وقتی در سبک ایرانی نمی توانیم عواطف و احساسات و کلا انسان را کنار بگذاریم. وقتی طبیعت به تنهایی به نظرما لطفی ندارد. وقتی در اندیشه اسلامی ایرانی ما انسان و اندیشه و عواطف او جایگاهی بسیار بالاتر از آن دارد که بتوان در اشعار، آمال و آرزوها آن را کنار گذاشت. برخی ها می گویند اگر وضع اینگونه است بیخیال هایکو شوید. چرا این کار را بکنیم وقتی به دلیل بسیار ساده و منطقی خودمان این روش یعنی استفاده از فضای هایکو به روش ایرانی آن جواب داده است. پس به نظر من این روش را نباید ترد کرد و یک محک برداشت و گفت این هایکو است این نیست باید کنار گذاشته شود. از کسانی که اینگونه شعر میسرایند نیز باید خواست تکلیف خود را مشخص کنند. بگویند هایکو می سرایند یا به قول دکتر رستگار فسایی هایکو واره یا هرچیز دیگری که بتوان آن را نامید. هایکو زیباست اما وقتی با خیلی چیزهای ما جور در نمی آید چه اصراری داریم؟ بیایید خودمان باشیم وقتی از معابد ژاپنی ها تفکرات ذن و خیلی چیزهای دیگر سر در نمی آوریم. وقتی نمی توانیم مانند ژاپنی ها بیخیال انسان شویم. وقتی هجاهای مشخص محدودمان می کند. وقتی وزن شعر به گوشمان گوشنواز تر است. خیلی خوب، ما هایکو سرا نیستیم. حال اگر شعرهایمان تحت تاثیر سبک هایکو است باید چکار کنیم. هرکس هرچه دوست داشت بگوید. اتمام حجت کردیم،اشعار ما هایکو نیست اسرار نکنید! اینگونه، استاد عزیزمان سیروس نوذری نیز می داند با چه چیزی روبروست. با کسی که ادعا دارد هایکو سروده یا نه با یکی از جریان های شعر کوتاه ایرانی روبرو است که تحت تاثیر هایکوی ژاپنی شکل گرفته است.
در ادامه چند هایکو واره از نویسنده به همراه نکاتی در مورد تفاوت اینگونه اشعار با هایکو آورده شده :
_ م. مزیدی
1.
دلسوزیِ دختربچه ای
که زار میزند
بر لاشه ی بچه موشی
***
شعر فوق:
عدم رعایت تعداد هجاها، توجه اصلی بر احساسات انسانی (تاکید اصلی بر دلسوزی و گریه ی انسان و قرار دادن تصویر بچه موش مرده در پس زمینه) نداشتن فصل واژه،
2.
نوازشِ شاخه های لیمو
با خنکای بادِ شب تابستان
و بچه روباهی که
شادمانه جست و خیز می کند
گرد چراغ وسط باغ
***
عدم رعایت سه سطری بودن، عدم رعایت تعداد هجاها، آوردن توصیفات و تشبیهاتی که ویژگی شعر ایرانی است و در هایکو جایی ندارد.
3.
چهارده سلولِ انفرادی خالی
مسئول بازداشتگاه
پای تلویزیون
روی صندلی مبلی اش چرت می زند
***
این شعر فقط از آنجا که یک تصویر ارائه داده شباهتی با هایکو دارد اما هیچ یک از اصول دیگر هایکو را رعایت نکرده است.
4.
بلیط های باطله ای که
جا مانده اند
از قطار سالی که گذشت
***
سه سطری بودن تنها وجه اشتراک این شعر با هایکو.
5.
پیرمردِ مهربانِ دهنشین
بر فرق سر جا می نهد
دردانه های اولین برف زمستان را
***
این شعر یک هایکوی اصیل بود اگر وزن نمی داشت.
6.
پاطلایی ها سرستون شده اند
گروهان نمونه ای
که عقب گرد کرده است
***
سه سطری بودن و شباهت صرف ظاهری به هایکو.
همانطور که دیدیم اشعار فوق هیچ یک اصول هایکو را رعایت نکرده بودند. اما نمی توان آن را نقص این اشعار دانست وقتی مدعی نیستیم این اشعار هایکو هستند. این گونه شعر ها را باید شعرهای کوتاهی دانست که تحت تاثیر فضای هایکو سروده شده اند و هرکدام زیبایی های خاص خود را دارند.
دوشنبه، 5/1/91
جریان های نوین شعر فارسی
برخی معتقدند شعر در دهه های اخیر دچار افت یا رکود شده است. این دسته افراد شعر امروز ایران را با شعر عصر پس از نیما مقایسه می کنند و معتقدند شعر پس از عصر ستاره هایی چون نیما، سهراب سپهری، اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد، فریدون مشیری و... دچار رکود شده است.
برخی بر عکس معتقدند ما شاهد رشد و بالش شعر فارسی در سبکی جدید هستیم. این دسته افراد معتقدند شعر در سال های اخیر در حال پوست انداختن و نو شدن بوده است.
اما اینکه شعر در یکی دو دهه اخیر به چه سمت و سویی رفته است و دچار چه تحولاتی شده است، در این نوشته کوتاه تلاش شده است تا یک تقسیم بندی ساده و مفید و یک توضیح کوتاه از تحولات رخ داده در شعر فارسی سال های اخیر ارائه شود.
تحولات شعر معاصر
روزگاری سنت شکنی های نیما بدعت بود و بی اقبال. اما زمانی طول نکشید که شعر نو در همه اقسام آن همه جا را فتح کرده بود. شعر نو فرزند زمان خویش بود. و هرکس به سمت قالب های سنتی شعر اقبال نشان می داد، کهن پرستی بازمانده از قافله ای تاریخی می نمود. شعر سنتی بی اقبال شده بود و اگر کسی هنوز شعر سنتی می سرود به همان سبک و سیاق گذشتگان بود. شعر نو همه محدودیت ها را شکسته بود. زبان فخیم گذشته ها، قالب های عروضی و اوزان دست و پا گیر را. کلمات و واژگانی، که خود آمده بودند، اما معنایشان در گذشته جا مانده بود. موضوعات محدود تاریخی را، خلاصه شعر نو همه چیز را با زمان خویش تطبیق داد. ساده و همه فهم شد. نیما شعر را آورده بود میان مردم، اما عده ای مجددا آن را به جمع هنرمندانه ی خویش بازش گرداندند. شعر هنری، شعری که مورد پسند آنان بود. شعر نو که آن را نیمایی می نامیدند، شعری که ساده بود و کوتاه و همه فهم و در اوج زیبایی، شد سپید و موج نو و شعر ناب و پلاستیک و حجم گرا و چه و چه و چه. جایی که دیگر کسی شعر را نفهمید. شاعران برای همدیگر شعر می گفتند. فقط برای همدیگر. دیگر کسی اشعار احمدرضا احمدی، بابا چاهی، محمد علی سپانلو و... را نمی فهمید. اینجا بود که عصر طلایی شاعرانِ پس از نیما تمام شد. عصر طلایی را شاعرانی چون نیما، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، فریدون مشیری، شاملو و اخوان، طلایی ساخته بودند. ویژگی شعر همه ی این بزرگان سادگی و در عین حال زیبایی و قابل فهم بودن برای همگان بود.
بازگشت سبک های سنتی
شعر نو همه ی عرصه ها را فتح کرده بود. یک عصر طلایی در شعر ایران. اما شاعران عصر طلایی محدود بودند. عصر طلایی تمام شد. کسی از جریان های حجم گرایی و موج ناب و ... هم که پیروی نکرده بود. پس شد آن که هرکس هرطور که راحت بود. بسیار عامیانه ترش اینکه هرکس هرجور حال می کرد. برخی ها رفتند سراغ قالب های سنتی، از قصیده و غزل و مثنوی گرفته تا رباعی و دوبیتی. که در این میان غزل و رباعی اقبال بیشتری داشت. و برخی نیز شعر نو را وارد عرصه جدیدی ساختند. چهره ای جدید از شعر نو به نام شعر کوتاه.
1. رباعی در نسخه ی جدید
رباعی شعر کوتاه هم تلقی می شود اما دو نکته آن را در دسته بندی شعر کوتاه این تقسیم بندی قرار نمی دهد.
1. رباعی یک سبک سنتی شعر فارسی با ویژگی های سنتی شعری آن زمان است.
2. درست است که از لحاظ تعداد کلمات، سطور و مصرع ها کوتاه است، اما شعر کوتاه سال های اخیر دارای ویژگی های خاصی است که آن را متمایز می سازد. هرچند مدعی نیستیم رباعی شعر کوتاه نیست اما با این دلایل به نظر ما رباعی اگر قرار است فقط در یک دسته بندی قرار بگیرد بهتر است دسته بندی شعر سنتیِ احیا شده باشد تا شعر کوتاه.
رباعی نام بزرگانی چون خیام و ابوسعید ابوالخیر را با خود یدک می کشد. با مضامینی خاص، محدود و مشخص. اما به یکباره پس از انقلاب و در دهه گذشته رباعی می شود قالبی برای مفاهیم جدید و متنوع. عشق، مسایل جامعه، طنز، موضوعات مذهبی، وکمی هم مسایل فلسفی. خیلی ها رباعی سرا شده اند اما اگر بخواهیم به معنای دقدیق بدانیم رباعی چگونه معاصر سازی شده باید رباعی های جلیل صفر بیگی را بخوانیم.
2. غزل، بازگشت دوباره
شاعران چرا دوباره به دامان غزل بازگشتند؟ چون غزل زیبا بود. در حافظه ایرانیان دارای ارج و قرب بود. در تاریخ ایران همواره در اوج بوده و پیروان زیادی داشته است. خلاصه قالبی بود که می شد با مضامین و مفاهیم جدید اجتماعی آن را وفق داد. غزل دهه های اخیر با زبان و بیانی نو خود را از قالب سنتی گذشته خویش جدا ساخت. قالب و وزن عروضی همان قالب تاریخی بود. اما محتوای جدید در آن ریخته شده بود. مفاهیم و موضوعاتی جدید. و زبان به کار برده شده زبانی امروزی است. غزل جدید به هر موضوعی می پردازد. از عشق و عرفان گرفته تا مسایل سیاسی، اجتماعی، طنز و... شاید کسی باور نمی کند اما واقعیت این است که شعر امروزِ جشنواره های شعر، شب شعرها و مسابقات ادبی و... غزل است تا شعر کوتاه. کافی است به نظر سنجی جشنواره شعر فجر سالی که گذشت (91) نظری بیاندازیم. و سایت شاعران پارسی گوی که برنده ی این جشنواره بود نیز. نام دیگر این سایت را می توان باشگاه غزل سرایان نامید.
شعر کوتاه، همگام با تحولات اجتماعی
شعر کوتاه، آنچه همنوا با نامش سابقه ی کوتاهی دارد. هرچند اشعاری که از لحاظ ظاهری کوتاه بوده اند را در اشعار شاعران عصر طلایی شعر نو نیز می توان یافت، اما با توجه به ویژگی های خاص شعر کوتاه آن را باید به همین دو دهه اخیر دانست. یکی از بهترین مراجع در ارتباط با شعر کوتاه، کتاب «کوته سرایی» سیروس نوذری می باشد. شعر کوتاه تحت تاثیر شرایط اجتماعی زمان خویش شکل گرفته است و به بیانی می توان آن را فرزند زمان خویش دانست. زمانی که در آن دیگر کسی وقت و حوصله ی خواندن اشعار بلند و پیچیده و دشوار را ندارد. زمانی که همه چیز فست فودی شده شعر کوتاه و ساده ای را می طلبد که بشود در زمانی بسیار کوتاه در فاصله ی بین دو ایستگاه مترو یا ... خواند و فهمید.
1. هایکو سرایی
سیروس نوذری در کتابی تحت عنوان «هایکونویسی سیری در هایکو و هایکوی ایرانی» آنقدر بر نقش هایکو در شکل گیری شعر کوتاه در ایران تاکید کرده است که شاید برخی آن را اغراق پندارند. اما نباید از نقش گسترش هایکو در ایران بر رشد شعر کوتاه نیز بی توجه بود. شاید در گذشته ایرانی ها با هایکو از طریق ترجمه های پراکنده از برخی هایکو ها در مجلات آشنایی محدودی داشته اند اما آنچه هایکو را به ایرانی ها شناساند کتاب «هایکو» با ترجمه ع.پاشایی و شاملو در سال 61 می باشد. ع. پاشایی همو که با ترجمه های دیگری هایکو های ژاپنی و خصوصا کتاب معروف «پرنده های آواره» نقش بسیار مهمی در توجه شاعران ایرانی به شعر کوتاه داشته است. امروزه هایکو سرایی در بین شاعران جوان بسیار رواج دارد. کافیست یک جستجوی کوتاه در اینترنت و وبلاگ های متعدد هایکو سرایی و مسابقات هایکو داشته باشیم.
2. سبک ایرانی یا هایکو واره
در مورد هایکو واره مقاله ای به صورت مفصل تر در همین وبلاگ گذاشته شده است. هایکو واره آن چیزی است که ایرانی ها از هایکو ساختند. هایکو وقتی وارد ایران شد همانند بسیاری سبک های شعری دیگر دارای اصول و قوانین خاص خودش بود. سطرها یا مصرع های مشخص، هجاهای مشخص، سبک خاص، فلسفه ی خاص و کلی مسایل دیگر. ایرانی ها بر اساس سلیقه خود این اصول را کنار گذاشتند و شعرهایی سرودند که فقط تحت تاثیر هایکو بود. اما بسیاری از اصول و نکات ضروری هایکوی ژاپنی را رعایت نکرده بود. سیروس نوذری از یک طرف این اشعار را به نام هایکو مورد نقد قرار می دهد و آنها را هایکو نمی نامد. اما از سوی دیگر آنها را هایکوی ایرانی می نامد. برخی چون دکتر منصور رستگار فسایی نیز آن را هایکو واره می نامند. یعنی آن شعری که تحت تاثیر هایکوی ژاپنی سروده شده اما دقیقا همان هایکو نیست.
3. شعر کوتاه
و اما شعر کوتاه. همانطور که گفته شد تحت تاثیر شرایط اجتماعی زمان خویش رشد کرده است. سابقه آن در ایران نهایتا به اوایل دهه 70 می رسد. تا حدود زیادی تحت تاثیر هایکو و همچنین اشعار کوتاه دیگر خارجی ها چون رابیندرانات تاگور رشد یافته هرچند باید تاکید داشت که ریشه اصلی این جریان شعری در شعر نو ایران دانست.
برای نشان دادن نسبت شعر کوتاه با شعر نو اینگونه می توان گفت که شعر کوتاه در واقع سبک متحول شده شعر نو است که کوتاه شده، ساده شده، زبانش امروزی و مطابق با مسایل روز شده. یکی از مهمترین نکات در مورد شعر کوتاه «ایجاز» می باشد. اصل اساسی شعر کوتاه یعنی ایجاز. و اصل دیگری که تقریبا در بیشتر سرایندگان شعر کوتاه رعایت می شود سادگی است. به گونه ای که برخی شاعران و منتقدان مربوط به نسل قبل آن را شعر نمی دانند یا به آن انتقاد شدید دارند. تا جایی که برخی به اینگونه اشعار نثر مقطع می گویند. یعنی متن نثری که قطعه قطعه شده و به صورت شعر در سطرهای مختلف نوشته شده است.
سه شنبه ، 6/1/91
هرگز صدای کلاغ
درخت نارون را
از خواب زمستانی بیدار نخواهد ساخت
نارون ها ساعت خویش را
با صدای چلچله ها کوک کرده اند
۱۵/۸/۹۱
«نوروز مبارک»
درکی ناقص دارد
کسی که
آرژانتین پیاده می شود
از پارک وی می گذرد
و تهران را
در ولنجک تجربه خواهد کرد
۹۱/۱۲/۲۴
از آن زمان که
هرز علف های فلسفه را
چریده اند
دیگر شیر نمی دهند
گاوهای مکتب پوچ گرایی
۹۱/۸/۱۵
تردید در اندیشه مان جاریست
گم کرده ره سر می نهیم هرسو
گرد و غبار قرن ماشینی
با سرعت سرسام هول انگیز
بگرفته سوی چشم هامان را
با چشم های باز دیدش تار
دستانمان را بر تن تاریخ می ساییم
تا شاید از تاریکی مطلق
راهی به سوی روشنی یابیم
۲۰/۸/۹۱
تقدیم به : «پایی که جا ماند»
پایت فدای خاک میهن شد
تا پای دشمن را کنی کوتاه
تا کس بروی اعتقادت پای نگذارد
۱۲/۵/۹۱
تا بی نهایت بزرگیم
تا بی نهایت حقیریم
معادله ای چند مجهولی میان دو بی نهایت
که از بد روزگار
اینگونه خنثی و بی فایده
به هیچ نهایتی ره نیافته ایم
اینگونه از کار در آمده ایم
«انسان های متداول معمولی»
۲۳/۸/۹۱
صدای جیغ کلاغی تنها
بر سرشاخه های خشک سپیدار
و انعکاس آن در چرت دره ی برف زده
فریبمان می دهد این هوای گرفته ی گرم
بهاری در راه نیست
همیشه پیش از آنکه برف ببارد
«هوا کمی گرم است»
۱۵/۸/۹۱
اعتماد به نفسم را
روی پیشخوان مغازه
جا گذاشتم
کنار دسته شکسته عینکی
که انسان های دور و برم را
زیرچشمی می پایید
۹۱/۱۰/۲۱